آخرین منجی
آخرین منجی
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, توسط هومن ظریف |

Director : Stephen Sommers
Writer : Stephen Sommers
Stars : Hugh Jackman, Kate Beckinsale and Richard
فروش در سرتاسر جهان در سال 2004 : $300,257,475 (Worldwide) (2004)
فروش هفته ی اول : $51,748,040 (USA) (9 May 2004) (3575 Screens)
هجدهمین فیلم برتر در سبک فیلم های خون اشامی به انتخاب اعضای سایت IMDb

یکی از موضوعاتی که هالیوود علاقه ی زیادی به ساخت سری فیلم هایش دارد فیلم های سبک خون اشامی و ترسناک است...فیلم ون هل سینگ گلچین تمام شخصیت ها و هیولاهای تاریخ هالیوود است از اهمیت خاصی برخوردار است چرا که در باز کارگردان فیلم اقای استیفن سامرز بار دیگر در قالب یک فیلم مذهبی عقاید الحاد را با جلوه های ویژه بی نظیر فیلم به تماشاگر القا میکند ...داستان فیلم در سال 1877 در شهر ترانسیلوانیا در رومانی اغاز میشود . روماني از قرن پانزدهم تحت سلطه عثماني‏ها قرار داشت ولي در سال 1877 روماني با روسيه در جنگ عليه عثماني متحد شد و تا 1878 به اين جنگ ادامه دادو سال ازادی خود را جشن گرفت . خط اصلی فیلم هم در سال 1878 دنبال میشود .
 

دکتر فرانکشتاین در لابراتوار خود در داخل یک قصر هیولایی را خلق میکند که او را به عنوان هیولای فرانکشتاین میشناسیم.
 


فرانکشتاین؛ یا پرومتهٔ مدرن معروف‌ترین اثر نویسنده انگلیسی مری شلی است. ایده اولیه نوشتن این کتاب را لرد بایرون (۱۸۲۴-۱۷۸۸) شاعر رمانتیک انگلیسی و از دوستان خانواده شری‌ها پیشنهاد کرد. فرانکشتاین اولین بار در سال ۱۸۱۸ منتشر شد.فرانکشتاین دانشمند جوان و جاه طلبی است که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکه‌های بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی اندکی بزرگ‌تر از یک انسان معمولی می‌سازد. موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که بر همه جای بدنش رد بخیه‌های ناشی از دوختن به چشم می‌خورد. این موجود تا بدان حد وحشتناک است که همگان، حتی خالقش از دست شرارت‌های او فرار می‌کنند. هیولایی که که خالقش نیز نمی‌تواند آن را کنترل کند و خود مقهور آن می‌شود. فرانکشتاین شهرت خود را بیش از هر چیز مدیون اقتباس‌های سینمایی خود است. اولین اقتباس سینمایی آن در سال ۱۹۱۰ توسط کمپانی ادیسون ساخته شد.ظاهرا بسیاری از جملات هیولای فرانکشتاین، از جملات حضرت آدم در باغ عدن ( به روایت انجیل )متاءثر است. مثل جایی که میپرسد چرا مرا آفریدی؟ در طول تحلیل با شخصیت مذهبی و اقتباس هیولای فرانکشتاین از حضرت مسیح (علیه السلام) بیشتر اشنا خواهیم شد .

در سکانس بعدی که در شهر پاریس اتفاق میافتد اقای ون هل سینگ رو با نماد چشم جهان بین روی صورتش میبینیم
 

 

اسم شخصیت اصلی فیلم از رمان دراکولا(1875) به نویسندگی برام استوکر و یکی از شخصیت های اصلی گرفته شده به اسم پروفسور ابراهام ون هل سینگ البته در اسم شخصیت اصلی فیلم گابریل ون هل سینگ است که عضو گروه شوالیه های نظم مقدس است !
 

با توجه به نماد چشم جهان بین و عضویت ون هل سینگ در گروه شوالیه های نظم مقدس ( نظم نوین جهانی) میتوان نتیجه گرفت که شخصیت خوب و شجاع فیلم یکی از اعضای فرقه های مخفی است که البته در ادامه ی فیلم رابطه ی او با واتیکان مشخص میشود . یکی از موضوعات جالبی که چندین سال است هالیوود سعی در القای ان به بینندگان دارد وجود یک گروه مخفی و فوق پیشرفته است که سعی در کنترل جهان دارند و زیره بار هیچ قانونی به جز قوانین خود نیستند این موضوع را در سریال هایی همچون لاست ...فرار از زندان ...کایل ایکس وای ...الیاس...قهرمانان شاهد بودیم که البته این گروه ها واقعی هستند و امروز ما انها را با عناوین مختلف میشناسیم مثل بیلدربرگ و کمیته 300 و ...
 

 


در این فیلم هم کمپانی مورد نظر همان واتیکان و اعضای ان هستند که در زیرزمین های مخفی در حال تولید وسایلی هستند یکی از دیالوگ های جالب پدر روحانی که ون هل سینگ را هدایت میکند این است که میگوید :

دولت ها ...امپراطوری ها ...می ایند و میروند ولی از زمان های دیرین ما بودیم که به انسان خدمت کردیم ...ما اخرین دفاع علیه شیطان هستیم ...شیطانی که بشر فکر وجودش رو هم نمیتونه بکنه

در ادامه ون هل سینگ برای نجات اخرین بازماندگان خاندان والریوس از دست دراکولا به ترانسلوانیا میره ...والریوس پدر دراکولا و جد پرنسس انا و پرنس ولکانه
 


خب پرنس ولکان قبل از رسیدن ون هل سینگ توسط یک گرگ نما زخمی میشه و خودش اسیر دراکولا میشه ...اسم گرگ نما و حقیقت وجودی گرگ نما اقتباسی است از یک فیلم قدیمی در سال 1941 و داستان از این قرار است که مردی دهه ۱۸۸۰ زندگی می‌کند. این مرد تصادفا مورد حمله گرگ‌ها قرار می‌گیرد و بعد از گاز یک گرگ خودش هم تبدیل به یک گرگ می‌شود. البته در سال 2010 دوباره فیلم بازسازی شد و برنده 83ومین اسکار چهره ارایی در سال 2011 شد و بازیگر این فیلم هم اقای بنیسیو دل تورو بود .
در ادمه ی فیلم ما با شخصیت کنت دراکولا اشنا میشویم ...دراکولا شاید ترسناک ترین موجود هالیوود باشد که تعداد بسیار زیادی فیلم راجع به او ساخته شده است ...البته در دهه اخیر شخصیت دراکولا از یک خون اشام معمولی که فقط کارش این بود که غروب از قبر بیرون بیاد و خون مردم رو بمکه و یه سری ادم قیصر بازی دربیاورند و با حلقه های سیر و صلیب مقدس او را از بین ببرند تبدیل به یک شخصیت ماورایی شده همان طور که در فیلم تیغ 3 گفته میشود : دراکولا اولین موجود از خودشه ...هیچی اونو از بین نمیبره ...
و در اخر فیلم با استفاده از یک سری ویروس او را از بین میبرند در این فیلم هم دراکولای 450 ساله ی ما با حلقه ی سیر و اب مقدس و خنجر نقره ای از بین نمیرود
 

 

اما حقیقت واقعی دراکولا چیست ؟ و ایده ی اصلی ان کجاست ؟

سال ۱۷۲۵میلادی است. در وین نامه ای دریافت می شود که حاوی گزارشی است از مرگ اسرار آمیز چند تن از اهالی روستایی در مرز بوسنی، که در فاصله زمانی کمی نسبت به یکدیگر به شکل مرموزی کشته شده اند. از مردی به نام پیتر پلوگویوویچ (Peter Plogojovic) نیز به عنوان متهم نام برده می شود، و اینکه قربانیها را در خواب به قتل رسانده است. شگفت اینکه این شخص در زمان اتفاق این وقایع، خود مرده و به خاک سپرده شده بود.

در این زمان، بوسنی بعد از پیروزی بر عثمانها در سال ۱۷۱۸ متعلق به اطریش است. از طرف سازمان ارتش اطریش، گروهی برای بازرسی و روشن کردن این قتلها به بوسنی فرستاده می شوند. پزشکی نیز همراه این گروه است که وظیفه دارد گزارشی تهیه کرده و آنرا به مرکز بفرستد. آنچه در گزارش این پزشک در مورد جسد پلوگویوویچ آمده است، بی شک باور نکردنی است: ” جسد، به غیر از بینی که کمی تغییر شکل داده است کاملا تازه است. ناخنها افتاده اند و به جای آنها ناخنهای تازه رشد کرده اند. همینطور ​پوست کهنه که رنگی متمایل به سفید دارد، جای خود را به پوست تازه داده است.دستها، پاها و بقیه اعضای بدن در زمان حیات نمی توانستند بهتر از اکنون باشند. در دهان جسد مقداری خون جمع شده است که احتمالا از بدن مقتولین مکیده شده است.”

خبر خون آشامهایی که با مکیدن خون گروهی، آنها را به قتل رسانده اند، در تمام اروپا پخش می شود. گزارش مرگهای مشابهی در سالهای ۱۷۲۷،۱۷۳۱و۱۷۳۲ به دست می رسد. کم کم بسیاری از عالمان غرب درباره “جویدن و مکیدن مردگان” بحث می کنند. کلمه وامپایر (Vampir) در مدت کوتاه چند سال، وارد زبانهای کشورهای غربی می شود و به این صورت یکی از هراس انگیز ترین هیبتها، از درون قبر تاریک خود وارد دنیای زندگی مردم عامه می شود

وامپایر، نه یک هیولا است و نه یک روح، بلکه یک جسد زنده است، مرده ای که مرتبا باز می گردد، از قبر خود بیرون می آید برای کشتن. او نیروی زندگی را از وجود دیگران می گیرد و قادر است به موجودات دیگری مانند خفاش، گرگ یا موش تغییر شکل دهد. شکل ظاهری او به یک مرده شبیه است، و البته جسدی که اعضای آن سالم مانده است؛ چشمهای خیره و تشنه خون، دندانهای نیش تیز و برنده، دهان آمیخته با خون، ناخنهای بلند. به نور بسیار حساسیت دارد و تنها شبها از قبر خود بیرون می آید و به شکار می رود. چطور یک انسان تبدیل به یک خون آشام می شود؟ طبق داستانهای رومانی، رعدو برق شدید هنگام تولد، یا تولد نوزاد با موی خیلی زیاد می تواند دلیل باشد، یا اگر هنگام دفن مرده اشتباهی روی دهد یا شخصی از طرف یک وامپایر مورد حمله قرر گیرد، در همه این حالتها جسد او می تواند تبدیل به یک خون آشام شود. افراد خارج از فرم جامعه، بیشتر در معرض خطرند؛ دزدها، جنایتکاران، فاحشه ها، کسانی که بسیار دیر یا خیلی زود می میرند و خلاصه هر فرم غیر نرمال بودن.
وامپایرها بسیار به سختی می میرند، قابلت زنده ماندن آنها تقریبا بینهایت است. تنها نابود کردن آنها راهی برای نجات از دست آنهاست. برای این منظور، اهالی روستا به دور هم جمع می شوند (معمولا یک کشیش نیز در بین آنها هست)، و تابوتهای مردگان را از قبر بیرون می آورند و در جسدها به دنبال نشانه های وامپایرها می گردند، اگر جسد متلاشی شده باشد، دوباره آنرا به تابوت و قبر خود بر می گردانند، در غیر این صورت یک چماق که سر آن تیز شده است را به قلب آن فرو کرده و بعد از آن سر جسد را قطع می کنند و باقی مانده جسد را سوزانده و خاکستر آنرا به روی قبر پخش می کنند.

هنوز قرن ۱۸ میلادی است. بحثها درباره خون آشامها همچنان ادامه دارد و ظاهرا موضوع آسانی نیست! حتی از این پدیده به عنوان نشانه ای برای زندگی ماورای طبیعی نام برده می شود و بحث در این باره با بحث زندگی پس از مرگ همراه می شود یا حتی آنرا داغتر می کند. به خصوص این سوال مطرح می شود که آیا پس از مرگ، جسد از زندگی خالی می شود یا اینکه تا مدتی هنوز نشانه های زندگی در آن وجود دارد
امروز وقتی به گزارش پزشکی که در سال ۱۷۲۵ در باره جسد “سالم” نوشته شده، نگاه می شود، می توان گفت که اطلاعات آن زمان درباره بیولوژی و دوره پوسیدگی جسد، بسیار کم بوده است. امروزه می دانیم که در بدن انسان مرده، گازهایی تولید می شود که آنرا مانند بادکنک باد می کند و تا مدتی ظاهرا جسد سالم یا حتی کاملا تازه به نظر می رسد. در طی پروسه پوسیده شدن، مایعاتی نیز در سینه جسد جمع می شوند و که گاهی از دهان یا بینی به بیرون تراوش می کنند و این تصور به وجود می آید که در دهان مرده خون جمع شده است یا از جسد صداهایی شنیده می شود. به علاوه پوست در طی همین جریان کم کم به عقب کشیده می شود و به این علت به نظر می رسد که ناخنها رشد کرده اند. کم کم ناخنها از جای خود جدا می شوند و پوست صورتی رنگ زیر ناخنها این تصور را به وجود می آورد که ناخنهای تازه در حال روییدن هستند.

مدتها بعد از اینکه وامپایر از دنیای واقعیت بیرون رانده شد، در قرن ۱۹ میلادی دوباره در عالم ادبیات و سینما متولد شد. در سال ۱۸۷۵ برام استوکر رمان معروف “دراکولا” را نوشت و به این ترتیب داستان فراموش شده خون آشامها دوباره در تاریخ فرهنگ غرب یاد آوری شد. دراکولا در رمان استوکر، یک کنت بسیار جذاب و در عین حال رعب آور است. نام دراکولای رمان، برگرفته از نام فردی تاریخی به اسم “ولاد دراکول” است که شاهزاده ای رومانی بود و از طریق پدر خود وارد گروه “اژدها” شد . به خاطر همین در فیلم نماد شوالیه های نظم مقدس یک اژدهاست
که برای جنگ صلیبی با عثمانیان تشکیل شده بود و به همین خاطر نیز صاحب این نام شد؛ ولاد دراکول به معنی “اژدهای کوچک” است. از آن گذشته، “دراک” در زبان یونانی شیطان نیز معنی می دهد. نام ولاد دراکول به عنوان فرمانده ای بیرحم در تاریخ ثبت شده است؛ طبق روایتی او نزدیک به ۲۴۰۰۰ ترک عثمانی را به چوب کشید. امروزه قصر محل سکونت او در ترانسیلوانیا تبدیل به مکانی توریستی شده است که روزانه بازدیدکننده های بسیاری دارد.
در قرن ۱۹ میلای،موضوع خون آشام و دراکولا، موضوعاتی از مسائل جنسی را نیز در بر می گیرد که در آن زمان جز نزد پزشک از آنها صحبتی نمی شده است، موضوعاتی مانند تجاوز، سادیسم جنسی(تمایل وامپایر برای جویدن و مکیدن و آزار دادن) و مازوخیسم جنسی (تمایل به آزار بینی پنهان در وجود قربانیان زن او)، یا نکروفیلی( تمایل جنسی به مردگان). یکی از بارزترین نشانه های دراکولا فرو کردن دندانها در گردن زنهای قربانی اش است، و گاز گرفتن گردن یک رفتار جنسی است. دراکولا تنها بدن قربانیهای خود را در بر نمی گیرد، بلکه روح آنها را نیز تسخیر می کند، او آنها را وارد حالتی خلسه وار می کند( چیزی که با هیپنوتیزم قابل مقایسه است)، طوری که در آن اختیاری از خود ندارند، نیروی اراده شان فلج می شود و خود را به دست تمایلاتی که در ضمیر نا خودآگاهشان قرار دارد می سپارند. در اینجا می شود رد پیدا شدن ایده “ضمیر نا خود آگاه”را نیز دنبال کرد، همینطور رابطه نابود کننده بین عامل و قربانی و رلهای جنسیتی آن زمان ، وقتی مرد در جایگاه عامل سادیست، و زن در نقش قربانی مازوخیست قرار می گیرد.

در فیلم اشاره میشه به کشته شدن دراکولا توسط دست چپ خداوند که منظور از دست چپ خداوند در فیلم همان فرشته مقرب در گاه الهی است که در سنت Rabbinic گابریل یکی از 4 فرشته است که در تخت افتخار ایستاده و دست چپ خداوند است . در واقع اشنایی دراکولا در فیلم با ون هل سینگ سر همین قضیه است ...البته گابریل در فیلم چیزی از گذشته خود به خاطر نمیاورد ...دراکولا همچون گابریل عضو شوالیه های نظم مقدس بوده ولی حالا پشت به انها کرده و در ترانسیلوانیا حکومت میکند و برای تولد اولادش تلاش میکند .

در ادامه ی فیلم که پرنسس انا توسط یکی از عروسان دراکولا ربوده میشود به میهمانی بالماسکه میرود . بالماسکه یک مهمانی قدیمی است که ریشه ان را باید در یونان جست .بالماسكه (به فرانسوی balmasque) نوعی مراسم جشن است كه در آن مدعوین با لباس مبدل و نقاب شركت می‌كنند. از ویژگی‌های جشن بالماسكه شناخته‌نشدن افراد شركت‌كننده در آن است. اولین میهمانی بالماسكه در ۲۸ژانویه سال ۱۳۹۳در میمانی عروسی چارلز ششم فرانسه بود كه در آن شاه و پنج نفر از درباریانش با لباس‌های مردان جنگی شركت داشتند و به دلیل نزدیك‌شدن زیاد به آتش در هنگام رقص همگی آتش گرفتند كه بعدها این میهمانی به میهمانی رقص آتشین معروف شد. میهمانی‌های بالماسكه در قرون هفدهم و هجدهم در كل اروپا رواج یافت. داستان «نقاب سرخ مرگ» ادگار آلن‌پو بر اساس میهمانی بالماسكه‌ای نوشته شده كه در آن شخصیت اصلی به شكلی ملبس است كه در حقیقت نمایانگر شخصیت اصلی او است. البته در ائین فراماسونری هم جایگاه خاصی دارد و معمولا با روابط جنسی بین استاد اعظم و یکی از خانم های داخل میهمانی در ملا عام انجام میشود و نوعی عبادت محسوب میشود البته به درگاه شیطان !!!
 

 

در سکانس های پایانی فیلم شاهد زنده شدن فرزندان دراکولا به وسیله فرانکشتاین هستیم .همان طور که اشاره شد هیولا شخصیتی مذهبی دارد و تنها اوست که کلید دستگاه ساخته برای تولد فرزندان دراکولاست ...فرزندان دراکولا مرده هستند و باید انها را زنده کرد ؟ چه کسی در گذشته مردگان را به اذن خداوند زنده میکرد ؟ مگر عیسی مسیح(علیه السلام) نبود ؟ نعوذبالله این هیولا نقش مسیح را بازی میکند البته به دور از شخصیت اصلی وی چرا که او زاده ی علم است و دراکولا به او میگوید : تو برای این خلق شدی که ثابت بشه تنها کسی که میتونه زندگی ببخشه خدا نیست !

در عکس زیر شما خط تعلیق اصلی و فرعی و بستر تعلیق فیلم را مشاهده میکنید :
 

 

مولفه های استراتژیک فیلم :

1.داروینیسم( القای جهش تکاملی در نظریه تکامل)
2.علم خداست
3.تاثیر کمپانی بر ازادی رومانی (با توجه به زمان های اعلام شده در فیلم و نجات رومانی به وسیله ون هل سینگ که خود شوالیه نظم مقد است)
4.خراب کردن چهره ی مسیحیت

برای سلامتی بقیه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلواتی عنایت بفرمائید . والسلام
 

 

منبع

 


نظرات شما عزیزان:

saman
ساعت11:47---20 بهمن 1391
خوب بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: